شاید این ماییم »که تعیین میکنم و انتخاب میکنیم و‌ داد میزنیم و میگیم که ایهاالناس با من اینجوری رفتار کنید ! این ماییم که فکر میکنیم خوبی، سکوت، از خود گذشتگی زیاد ، بیش از حد مرام گذاشتن، ابراز ناراحتی نکردن، مطیع نظر دیگران بودن،. حُسنه و اگر دیگران قدر نمیدونن پس ادم های بدی ان! 

این‌ماییم که اگر یکی دو بار اذیتمون کرد ، بار سوم هم بهش فرصت میدیم که همون کارو باهامون بکنه! این ماییم که با وجود اینکه مثلا کار داریم ولی تو رودروایسی یا دلسوزی از خودمون و وقتمون میگذریم و برای کس دیگه ای کاری انجام میدیم! بعد که طرف قدر نمیدونه ناراحت میشیم! چرا؟! مگه نه اینکه این ما بودیم که بهش نشون دادیم وقت ما مهم نیست؟پس به اون ادم چه؟! 


هر ادم سالمی» وقتی ناراحت میشه باید ناراحتیش و نشون بده که اگر نده دیگران هم این حق و بهش نمیدن! 


برای حال خوب داشتن باید از ادمهایی که حس بدشون بیشتر از حس خوبی که به من میدن فاصله بگیرم که اگر نگیرم خودم به خودم ظلم کردم! 


این خودمم که با محبت کنترل نشده وظیفه برای خودم تعیین میکنم .

این منم که بدون اینکه کسی ازم بخواد بیشتر از وظیفه ام دارم کار میکنم پس چرا باید توقع قدردانی داشته باشم؟!

خوب میدونم که هممون این حرفهارو همه جا» خوندیم!! اما چرا هنوز درگیرشیم؟! چرا هنوز فکر میکنیم فلانی بی انصافه! چرا فکر میکنیم بهمانی لیاقت محبت مارو نداره؟! چون میدونیم اما براش کاری نمیکنیم، چون هنوز از نه گفتن میترسیم! چون هنوز فکر میکنیم ادمها جذب ادمهای بد میشن! هنوز فکر میکنیم هرچقدر بد باشی دیگران بیشتر قدرت و میدونن! اما نمیدونیم که داستان اینه که ادمها جذب ادمهایی میشن که خودشون ، خودشون رو » دوس دارن و به خودشون» احترام میزارن.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها