همون روزی که نتونستم توی دانشگاه دووم بیارم و رفتم سرویس بهداشتی زدم زیر گریه و بعدش بدون توجه به بقیه کلاس هام رفتم مترو و برگشتم خونه باید می فهمیدم افسردگیم شدت پیدا کرده و تا اون موقع نمیدونستم داروهای ضدافسردگی رو بدون نسخه میدن و بعد فلوکستین رو پیدا کردم و روزی یه دونه با دوز 20 خوردم به مدت 6 ماه و بعد ولش کردم؛ میدونستم اگه نخورم نمیتونم دانشگاه رو تموم کنم.
من همون سال کنکور از هم پاشیدم و باید همون موقع خودمو درمان میکردم ولی نمیدونستم اصلا مشکلی داشتم!
انی وی 5 سال گذشت و رسیدم به این حال و این روزهام و اشتباهی که کردم گوشه گیریم بود من خواستم و میخوام از خونه جدا بشم ولی نباید به اتاقم پناه میبردم باید میرفتم بیرون از خونه.
خوندن سرگذشت ونسان ون گوگ و همدردی باهاش توی این دوره هم برای من سم بود.
همینطور واقعیتی که باهاش روبرو شدم و فشاری که روی دلم گذاشت.
فقط یه قدم جدی تا خودکشی دارم.
درباره این سایت